طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آخرین مطالب
لینکستان
امکانات جانبی

ابزارهای کاربردی

لوگوی دوستان ما
پاورپوینت جنگ نرم
 
سلام به شما بازدید کننده گرامی،دعوت میکنم حتما از آرشیو پر محتوای وبسایت اتصارالحسین(ع)نوشهر دیدن فرمایید

 تبلیغات وبسایت........................  تبلیغات وبسایت

برای ورود به صفحه اصلی وبسایت انصارالحسین (ع) نوشهر ، اینجا را کلیک نمایید.

 

وصیت نامه شهید چمران

"...به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم. عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. 

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم..."



نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : دوشنبه 90/12/8

وصیت نامه شهید صیاد شیرازی


خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا! تو خود می‌دانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، آن هم خواست تو بود.
پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی‌دانم چه موقع خواهم رفت ولی می‌دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم‌خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم.


از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند، می‌خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده‌ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم می‌خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر می‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.

آنچه از دنیا برایم باقی می‌ماند، حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد. از همه آنهایی که از من بد دیده‌اند، می‌خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیکدل، استدعا دارم در غیاب من به امور حساب و کتاب من برسند و با برادران دیگر چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب، تشریک مساعی نمایند.

خداوندا! ولی امرت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین.


من‌الله‌التوفیق علی صیاد شیرازی - 19دی1371



نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : دوشنبه 90/12/8

وصیت نامه شهید همت

به نام خدا
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.
مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم!

درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید.چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدای چرا که ان الله اشتری من المومنین.
من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را د قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن)
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.
از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان کروهک ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم .مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.
خداوند تا کنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید:
1-اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.

همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق می ورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است .اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.
2-امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است .فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.
3-هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.
4-ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است.
5-از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

حقیر حاج همت
-  1361/2/26



نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : دوشنبه 90/12/8

وصیت نامه شهید آوینی

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند  .  


و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".

سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی

 



نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : یکشنبه 90/12/7

آغاز فعالیت گروه انصارالحسین نوشهر



نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : یکشنبه 90/12/7

زندگینامه امام حسین علیه السلام 

   ابو عبد اللّه حسین بن على بن ابى طالب(ع)، امام سوم از ائمه اثنى عشر(ع)و پنجمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است .فرزند دوم على بن ابى طالب(ع) و حضرت فاطمه(ع)در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد.مدت حملش را شش ماه و ده روز نوشته‏اند.تفاوت سن او با برادر بزرگترش امام حسن(ع)کمتر از یک سال بود.
   پس از تولدش بشارت به رسول اکرم(ص)بردند و حضرت شادمانه به دیدار فرزند و فرزندزاده خود شتافت، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را با اشتقاق از نام حسن(ع)»حسین«(یعنى حسن کوچک)-که تا آن زمان در عرف عرب سابقه نداشت-نهاد.روز هفتم ولادتش گوسفندى عقیقه کرد و فرمود موى سرش را برچینند و هم وزن آن نقره صدقه دهند.
   پیامبر اکرم(ص)او را پسر و پاره تن خود، گل خوش بوى خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند.او را بر دوش خود سوار مى‏ کرد و به سینه خود مى‏چسبانید و دهان و گلوى او را مى‏بوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانهایش معرفى مى‏کرد.
ائمه اهل سنت به اسناد متعدد روایت کرده‏اند که رسول اللّه(ص) از شهادت و مشهد امام حسین(ع)خبر داد و نصرت او را واجب و قاتلانش را لعنت کرد.(اسد الغابة، 123، 349)حسین را از خود و خود را از حسین دانسته و فرمود: خدایا دوست بدار هر که حسین را دوست بدارد.(صحیح ترمذى، 307/2)
   عمر شریفش، 57 سال بود که 7 سال آن در آغوش رسول اللّه(ص)، 30 سال در زمان امامت پدر و بقیه را در صحبت برادر یا در مقام امامت بود.کنیه‏اش ابو عبد اللّه و مشهورترین لقب پس از شهادتش سید الشهداء مى‏ باشد.سجع خاتمهاى شریفش»لکل أجل کتاب«، »حسبى اللّه«و»إن اللّه بالغ أمره«بود.از او شش پسر و سه دختر به وجود آمدند که سه پسرش در کربلا شهید شدند و یکى از پسرانش على اوسط زین العابدین(ع) امام چهارم شیعیان است.
   حسین(ع) چراغ هدایت و کشتى نجات و سالار شهیدان و ثاراللّه(کسى که خونخواه او خدا است)مى ‏باشد، در تربت پاکش شفا و در زیر قبه‏اش استجابت دعا و در زیارت قبر مطهرش ثواب بسیار روزى مى ‏شود.امام احمد بن حنبل روایت کرده است که حسین(ع) فرمود: هر کس در مصیبت من حتى یک بار اشک بریزد خداى عز و جل بهشت را روزى او خواهد فرمود.
   قیام آن حضرت بر ضد یزید بن معاویه و امتناع از بیعت با یزید، که او را به هیچ وجه شایسته خلافت مسلمین نمى ‏دانست و مقاومت بى‏مانند او و یارانش در برابر سپاه یزید و سر فرود نیاوردن او به ننگ تسلیم و استقبال او از شهادت در راه عقیده خود و در راه اسلام، برنامه حکومت آل ابى ‏سفیان را که انقراض اسلام و باز گردانیدن آثار جاهلیت بود نابود کرد و او را از برجسته‏ترین چهره‏هاى دینى و سیاسى تاریخ اسلام نمود.
    شیعیان قدر فداکارى بى‏ نظیر او را در راه آرمانهاى اسلام بخوبى شناخته‏اند و یاد او را چنان گرامى مى‏ دارند که در هیچیک از ادیان و مذاهب عالم سابقه ندارد.عزادارى امام حسین(ع)و شهداى کربلا که در سرتاسر سال بطور عموم و در ایام محرم بطور خاص در میان شیعیان مرسوم است، به صورت رمزى براى اقامه شعائر دین و زنده نگاهداشتن شور و شوق عمیق مذهبى و تمثل و مقاومت در برابر ظلم ظالمان و سرپیچى از حکم حکام جور زمان درآمده است.
    شیعیان با اقامه مراسم سوگوارى بر سید الشهداء(ع)در حقیقت از بى‏عدالتى و زورگویى نفرت مى ‏جویند و انزجار خود را از گردنکشان زمانه اظهار مى‏دارند و اشکشان بر فضیلت و تقوا و فداکارى در راه اعتقاد و لعنتشان بر رذیلت و فسق و پایمال ساختن حقوق ضعیفان است و این تولى و تبرى را به صورت قالبى دینى و عبادى درآورده‏اند و با این مراسم و با این اشکها در حقیقت درخت تقوا را آبیارى مى‏کنند و آن را بارور مى ‏سازند و مهمتر از همه آنکه دین را به صورت نهادى سیاسى که سر فرود نیاوردن در مقابل سلطه جویان جهان و سر فرود آوردن در برابر حکومت عدل الهى باشد در مى‏آورند.
    شیعیان علاوه بر آنکه حسین(ع)را»رحمت واسعه الهى«و»باب نجات امت«مى‏دانند حکومتهاى جابر جهان را به مبارزه مى‏طلبند و عمل حسین(ع)و یارانش را سرمشق کوشش در راه عدالت و آزادى و استقلال و»اباى از ضیم«مى ‏شمارند.شهادت امام حسین(ع)حماسه شرف و فضیلت و درس ایمان و استقامت و مثل اعلاى فداکارى و حمیت در راه کسب خشنودى خداوند است.
    به قول ماربین فیلسوف آلمانى در کتاب سیاست اسلامى حرکت امام حسین از مکه به کربلا با زنان و فرزندان و استقبال از مرگ تذکارى خونین براى شیعیان بود تا از بنى امیه انتقام بگیرند.هم او گوید: تاریخ کسى را سراغ ندارد که خود و عزیزترین کسان خود را براى احقاق حق به کام مرگ فرستد جز حسین کبیر آن یگانه مردى که دانست چگونه دولت عظیم و وسیع بنى امیه را متلاشى کند و ارکان سلطنت ایشان را فرو ریزد.حادثه طف سرّ بقاى اسلام و موجب درخشندگى و تداوم تاریخ این شریعت مقدس گردیده است.
  شیخ محسن حویزى آل ابى الحب در قصیده غراى حائریه خود به همین مفهوم ادیبانه(از قول امام)اشاره مى ‏کند که:
    إن کان دین محمد لم یستقم إلا بقتلی یا سیوف خذینی
   اگر دین محمد جز با کشته شدن من استقامت خود را نمى ‏یابد اى شمشیرها مرا فرا گیرید.
   از بعضى اخبار و روایات برمى‏ آید که امام حسین(ع)از صلح برادر خود امام حسن(ع)با معاویه راضى نبود ولى به احترام اینکه او برادر بزرگتر است اعتراضى نکرد.اما این معنى از نظر مسأله امامت در اعتقادات شیعه درست نمى ‏آید، زیرا بنا به اعتقاد شیعه امام مفترض الطاعه است و اقوال و افعال او بر حسب مصالح امت و خواست الهى صورت مى ‏گیرد و به عبارت دیگر امام معصوم و برى از خطا است و از این رو مستوجب اعتراض نیست.


ادامه مطلب...

نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : پنج شنبه 89/12/5

گامى به سوى شناخت امام حسین

امام(ع) در سـوم یا چهارم شعبان سال چهارم هجرى در مـدینه دیده به جهان گشـود. 6 سال در زمان جـدش, 30 سال در کنار پـدرش و 10 سال در کنار بـرادر و پـس از آن 10 سال در اوج قـدرت معاویه با وى مبارزه کرد و سـرانجام در محـرم 61 هجـرى در کـربلا به شهادت رسید.

تولد امام حسین(ع)

امام رضا(ع) مى فرماید: چون حسیـن(ع) متولد شد و او را نزد رسول اکرم(ص) آوردند, حضرت در گـوش هاى وى اذان و اقامه گفت و مراسـم نامگذارى به پایان رسید. پیامبـر (ص) او را بـوسیـد و گـریه کـرد و فرمـود: ((تـو را مصیبتـى عظیـم در پیـش است. خـداوند لعنت کند کشنده او را.)) در روز هفتم نیز پس از ایـن که برایش ((عقیقه)) کرد, از شهادت او خبـر داد و فرمـود: ((گروهـى کافـر ستمکار از بنى امیه او را خواهند کشت.))

فطرس ملک آزاد شده حسین است

از حضـرت صادق(ع) روایت شـده که فطـرس ملکـى از حاملان عرش الهى بـود و به سبب تعلل, مغضـوب خـداوند شـد. بالـش درهـم شکسته در جزیره اى مشغول عبادت بود.
چـون جبرئیل و جمعى از فرشتگان براى تهنیت گـویـى ولادت حسیـن(ع) مىآمدند, او نیز همراه آنان آمد; خـود را به گهواره حضرت مالید و تـوبه اش قبـول شـد و به وضع اول برگشت.
چون ((فطرس)) به آسمان بالا مى رفت, مى گفت: ((کیست مانند من, مـن آزاد شده حسیـن بـن على و فاطمه و محمد(ص) هستـم.)) شهید مطهرى مـى گـوید: داستان فطرس ملک, رمزى است از برکت وجـود سیدالشهداء که بال شکسته ها با تماس به او صاحب بال و پر مـى شـوند, افراد و ملتها اگـر به راستـى خـود را به گهواره حسیـن(ع) بمـالنـد, از جزایـر دور افتـاده رهـایـى یـافته و آزاد مـى شـوند.

امـام حسیـن(ع) همـراه و همـرزم پـدر و برادر

حضرت در دوران نـوجـوانى روزى وارد مسجد پیامبر(ص) شد, دید عمر بالاى منبر است. گفت: از منبر پدرم پاییـن بیا و بالاى منبر پدرت برو. عمر گفت: پـدرم منبر نـداشت. او در هرسه جنگ حضرت علـى(ع) شـرکت فعال داشت و هنگام حـرکت نیـروهاى امام مجتبـى(ع) به سمت شـام, همـراه آن حضـرت در صحنه نظامـى حضـور یافت.

اوضـاع سیـاسـى و اجتمـاعى دوران امـام حسیـن(ع)

انحراف از اصـول و مـوازیـن اسلامـى, از ((سقیفه)) شروع شـد, در زمان عثمان گستـرش یافت و در زمان امام به اوج رسیـد تا جائى که اصل اسلام تهدیـد مـى شـد. براى شناخت بهتر ایـن انحراف, لازم است قبلا بنى امیه را بشناسیم.

ابوسفیان

او در فتح مکه چاره اى جز تسلیـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پیـامبـر(ص), به ظاهـر اسلام را پذیرفت.
روزى چشمـش به پیامبر افتاد و با خود گفت: ((لیت شعرى باى شیىء غلبتنـى)); کاش مـى دانستـم به چه وسیله اى بـرمـن پیـروز شـدى؟! پیامبر سخـن او را شنید یا ضمیرش را خـوانـد و فرمـود: ((بالله غلبتک یـا ابـاسفیـان)) روزى ابـوسفیـان در خـانه عثمــان گفت: ((یا بنى امیه تلقفوها تلقف الکره اما والذى یحلف به ابـوسفیان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لکـم و لتصیـرن الـى ابنـائکـم وراثه.)) حکـومت را مانند کره (تـوپ) به یکدیگر پاس دهید. آگاه باشید, قسـم مى خـورم نه بهشتـى و نه آتشـى در کار است. آنچه را براى شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهید. در دوران حکومت عثمان, روزى از احد عبور مى کرد, بالگد به قبر ((حمزه بـن عبـدالمطلب)) زد و گفت: چیزى که دیروز بـر سـر آن با شمشیـر با شما مـى جنگیـدم امـروز در دست کـودکان ما افتاده و با آن بـازى مى کنند.

دوران معاویه

مطرف بن مغیره بـن شعبه مـى گـویـد: با پـدرم به شام نزد معاویه رفتـم. پدرم هرگاه از پیش معاویه مىآمد, از او تمجید مى کرد. یک شب ناراحت بازگشت, گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد ناپاکتریـن افراد مىآیـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاویه گفتـم: اکنـون (بعد از صلح با امام حسـن(ع)) پیر شدى و کار در دست تـوست, بر بنى هاشـم که اقـوامت هستند سخت نگیر. او ناراحت شد و گفت: چه مـى گـویـى؟ ابـوبکر, عمر و عثمان مردند نامى از آنان باقى نماند; اما ایـن پسـر هاشـم (پیامبـر(ص)) روزى پنج بار به نام او فـریاد (اذان) مى زنند.
مسعودى مـى نـویسـد: کار اطاعت مردم از معاویه به جایـى رسید که هنگام رفتـن به صفین, نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کرد. معاویه به عمروبـن عاص گفت: بامن بیعت کن. گفت: بردینم مى ترسم; بیعت مى کنـم به شرط آنکه از دنیایت بهره گیرم. معاویه حکومت مصر را به او داد.
معاویه سخنـان پیـامبـر را به تمسخـر گرفت
وقتـى وارد مدینه شد و چشمـش به ((ابـوقتاده)) افتاد, گفت: چرا شما جماعت انصار به دیدنـم نیامدید؟ ابـوقتاده جواب داد: وسیله سوارى نداشتـم. معاویه با تمسخر پرسید: شتران آبکـش خـود را چه کردید؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوى تو از دست دادیـم. پیامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشایست بر ما مقدم مـى شـوند. معاویه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر کنیـم. معاویه: پـس صبـرکنیـد تـا او را ببینیـد.
در زمـان معاویه, آزادگـان به شهادت رسیـدند
حجربـن عدى (شخصیت وفادار به علـى(ع), و چندتـن دیگر, چـون به استاندار کـوفه اعتراض کردند, به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: على(ع) را لعن کنید. آنان گفتنـد: ((ان الصبر علـى حـرالسیف تاءیسـر علینا مماتـدعونا الیه)); گرمـى شمشیر بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـى خـواهیـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.
ابن ابـى الحـدید مـى گـوید: زیادبـن ابیه دوستان علـى(ع) را زیر هرسنگ و کلـوخـى یافت, به قتل رسانـد, دست و پاها را قطع کرد و آنان را بـردار آویخت تـا جایـى که حتـى یک نفـر معروف در عراق باقـى نمانـد. معاویه, برخلاف حکـم پیامبـر(ص) زیاد را به پـدرش ابـوسفیان ملحق کرد. در زمان او سب على(ع) به صورت سنت در آمد. علامه امینـى مـى گـوید: ((70 هزار منبر بر پا شـد که سب علـى(ع) کنند.)) مبـارزات امـام حسیـن(ع) بـا حکومت معاویه در آن شرایط که کسـى جراءت اعتراض نداشت, امام در برابر ستمهاى او به مبارزه برخاست. در این مقاله, سه گـواهى تاریخـى بر ایـن امر ارائه مى دهیم.

1 ـ سخنـرانیها و نـامه هـاى اعتراض آمیز

الف) مخالفت با ولیعهدى یزید
معاویه به دنبال فعالیت هاى دامنه دار براى تثبیت ولیعهدى یزیـد, سفرى به مـدینه داشت و با بزرگان آنجا, بخصـوص امام حسیـن(ع) و عبـدالله بـن عبـاس, دیـدار و مـوضـوع اصلـى را مطـرح کرد.
امام با ذکر مقـدمه اى فرمـود: ((... تـو در برترى و فضیلتـى که براى خـود قایلى, دچار لغزش شدى و... یزید را چنان تـوصیف کردى که گـویا شخصـى را مـى خـواهى معرفـى کنـى که زندگـى او بر مردم پـوشیده است... یزید را آن چنانکه هست, معرفـى کـن, یزید جـوان سگباز و کبـوتـرباز و بـوالهوسـى است که عمـرش با ساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى شود.))
ادامه مطلب...

نویسنده : مهدی قاسمی
در تاریخ : پنج شنبه 89/12/5
<   <<   46   47   48      
 
لینک دوستان ما
نویسندگان
آرشیو مطالب
تبلیغات
سایت های مفید